اضطراب در یادگاران جنگ |
جنگ با همه نعمت های خدایی اش، جنگ هشت ساله ی ما، که یک دفاع جانانه علیه خود پرستی های ظالمانی چون آمریکا و اسرائیل و گروهک های سر سپرده اش در داخل و خارج بود. خارج از تآمین های ادبی اش که کمتر به آن پرداخته شده « اضطراب ناشی از جنگ است » چیزی که من و بیشتر همرزمان زخمی ام با آن درگیر هستیم؟ بی خوابی، ترس مجهول و ناشناخته، هنگام خواب، افسردگی، بغض، اندوه، غم و دلتنگی و فراق، پرخاشگری، دلشوره و دلواپسی، در اول صبح که از خواب بلند می شوی، انگار وسط معرکه جنگ قرار داری و پشت خاکریزی و صدای شنی های تانک، و فریاد بچه ها، عراقی ها... عراقی ها، شیمیائی،! شیمیائی زدن..! همهمه ای در جان و روانت! باز صدای غرش تانک و فریاد پاتک و ضجه و ناله و صدای الله اکبر و یا زهرا(س) و جیغ رزمنده ای از شانه خاکریز و تانک ... تانک تانک، غرش کاتیوشا، خمپاره و کالیبر و تک تیر انداز های عراقی، وسط غبار ناشی از شنی های تانک، باز فریاد پاتک و فرار...تک و پاتک... این ها رو هر صبح که از خواب بیدار می شوی در روح و دل و جانت می شنوی، یه دلشوره و دلواپسی و... کم کم با باز شدن آفتاب شکفتنت، هم آغاز می شود. تازه می فهمی جنگ سال هاست که پایان گرفته اما تو انگار همین چند لحظه پیش خمپاره خورده ای و یه گلوله وسط سینه ات را شکافته، از درون می سوزی و روح ات را ذوب می کند. یکی از بزرگترین مشکلات بچه های زخمی جنگ، خون های آلوده ای بود که در ابتدای جنگ به آن ها تزریق شد . انگار همه جای بدنت را مین کار گذاشته اند دم به دم منفجر می شود. تو حالا خودت که بچه جنگی، میدان مین نا منظمی! به هر گوشه دلت که فکر کنی یه والمری منفجر می شود! یه جنگ نامنظم در عالم درونی ات. که هیچگاه نمی توانی ......... باید از صبور ترین ها باشی..... یکی از بزرگترین مشکلات بچه های زخمی جنگ، خون های آلوده ای بود که در ابتدای جنگ در میان آن هول و ولا، نمونه اش در عملیات بیت المقدس، بزرگ ترین عملیات تاریخ جنگ ، حجم زخمی های جنگ زیاد، مجروح ها نیاز به خون داشتند. در میان آن همهمه و هول و ولا رادیو اعلام می کرد، بلند گوها توی شهر که مجروحین خون گرم نیاز دارند. چه شد؟ آن بنده خدا که مبتلا به بیماری بود و خودش هم نمی دانست، رفت خونش را داد و زدند در رگ های یک زخمی جنگ، فرستادنش توی جامعه! زندگی بعد از جنگش را از معرکه جنگ سخت تر و هولناک تر ساختند! کجا پرونده بیاورد که خون آلوده زده اند بهش... آن پسر پانزده ساله که تا قبل از مجروحیت یک بار هم از روستا پایش به یک مطب کشیده نشده بود. حالا رفته است جنگ زخمی هم شده و مبتلا به یک خون آلوده...چه کسی باید فریادش را بشنود... این ها دغدغه هیچ کس نیست. این ها رنج هیچ کس در جامعه نیست. جرم ما بچه های جنگ .. همین شهید نشدن است... آری ما مجرم اصلی هستیم که مانده ایم چون لایق شهادت نبودیم پس ما جرم داریم... جرم بچه هایی که وسط معرکه جنگ شیمیائی شدن ، موج خوردند رفتند بیمارستان صحرائی و در بیمارستان شهر از روی تخت بیمارستان فرار کردند، رفتند جنگ دوباره و سه باره زخمی شدن! پرونده ندارند آنها مجرم اند ... آری! کورتن ها، مسکن ها، دارو های بیهوشی، دارو های اعصاب روان، آنتی بیوتیک های تو رگی، اثرات مخرب رادیولوژی، اضطراب های ناشی از صدای وحشتناک شنی تانک ها، غرش وحشت انگیز کاتیوشاها، شهادت همرزمان، همه این ها بعد از جنگ عوارض خاص خودش را دارد... سال ها صدای ناهنجار توی گوشت، صوت ناشی از موج انفجار... این ها را چه کسی جز بچه های جنگ متوجه هست... درد هایی که روح انسان را ذوب می کند... هر چه در فضای تاریک تر و خلوت تر قرار می گیری، بیشتر ذوب می شوی، صدایی که سال ها با تو هست. وسط قلبت را خنجر می زند... سرفه های شبانه، همه زخمی های جنگ قصه خاص خودشان را دارند... که جنگ فهمیده نشد... اینها تاریخ جنگ است که بدان پرداخته نمی شود... اگر بگوئی و بنویسی! متهمی متهم ... جرم دارد که بگوئی درد دارم زخم دارم رنج دارم.. خاطرات خاموش جنگ که نوشته نمی شود... اگر بگوئی و بنویسی! متهمی متهم ... جرم دارد که بگوئی درد دارم زخم دارم رنج دارم.. این درد های جنگ جرم دارد ... محکمه ات می کشانند. متهمت می کنند به بی دینی،... حال ما ، درد ما ،خاص خودمان است... خوش به حال شهداء که رفتند و ازین همه مصیبت جان کاه آسوده شدند... آری، حال من، رنج من، درد من، همه من، همه روز گار من! خاص خودم هست.... کسی نمی فهمد حال مرا رنج مرا ،درد مرا.... دردهای ما، زخمی های جنگ! خاص خودمان هست... آری هر لحظه برای ما آغازی از یک جنگ تمام عیار است و انگار همین الان تو را عقب تویوتا انداخته اند و به سوی رنج می برند تا بفهمی که این دردها پایان ندارند. و باز هر صبح دنیای تازه ای را تجربه می کنی!!؟ باید بفهمی که وجود داری و مانده ای در این دیار رنج که از صبورترین ها باشی! باید حالیت بشود روزی که مثل دیروزت نیست. امروز است، باز درد ... جنگ هشت ساله ما هشت سال بندگی و عبودیت خالص خدا بود، حالا سر تسلیم به درگاه حضرت دوست داریم. دیر نیست که پایان جهان خویش را به نظاره بنشینیم. ما فقط به تکلیف مان عمل می کنیم. دردش را داده، صبرش را هم داده، پس لایقش بودیم که درد مان داد و صبرمان داد.... تاریخ جنگ که همه اش وسط معرکه جنگ نیست. این ها قسمتی از تاریخ جنگ خاموش ماست که بدان پرداخته نمی شود.
|
نویسنده » احسان بخش » ساعت 11:15 صبح روز چهارشنبه 89 تیر 16